معنای عشق در ادبیات فارسی

در ادبیات فارسی، عشق نه تنها موضوعی تکرار شونده، بلکه روح و جوهره‌ بسیاری از آثار است. شاعران و نویسندگان بزرگ ایران هر یک به گونه‌ای عشق را ستوده و آن را محور اندیشه و بیان شعری خود قرار داده‌اند. عاشقان بزرگ ادبیات ما، کسانی‌ اند که عشق را از مرتبه‌ی زمینی به مرتبه‌ی آسمانی و الهی رسانده‌اند و در پرتو آن به شناخت حقیقت و زیبایی مطلق نائل شده‌اند.

برجسته ‌ترین چهره‌ های عاشق

یکی از برجسته ‌ترین چهره‌ های عاشق، مولانا جلال‌ الدین بلخی است. در مثنوی و غزلیات شمس، عشق جوهر عالم و نیرویی الهی است که جان را از قید جسم می‌رهاند. مولانا عشق را راه روشن شدن انسان به نور خداوند می‌داند و معتقد است که بی‌ عشق، زندگی بی معناست.

حافظ شیرازی، دیگر عاشق بزرگ، عشق را با ظرافتی شاعرانه در آمیزه‌ای از شراب، معشوق و راز هستی بیان کرده است. در غزل‌های او، عشق گاه نماد حقیقت الهی است و گاه رنگی انسانی و زمینی دارد؛ اما در نهایت هدفش رهایی از ریا، عقل خشک و ظاهر بینی است.

عطار نیشابوری نیز عشق را محور سلوک عارفانه می‌شمارد. در منطق‌ الطیر، سفر پرندگان به سوی سیمرغ نمادی از عشقی است که جان را از خودخواهی می‌رهاند و به وحدت می‌برد.

نظامی گنجوی عشق را در قالب روایت‌ های عاشقانه جاودانه کرده است؛ از جمله در لیلی و مجنون که نمادی از عشقی پاک، عمیق و فناپذیر در برابر دنیا پرستی است.

سخن پایانی 

هر یک از این بزرگان، عشق را نه تنها احساس، بلکه طریقه‌ای برای شناخت خود و خدا می‌دانند. در آثارشان، عشق، سرچشمه‌ی الهام، معرفت و رهایی است؛ نیرویی که انسان را از خاک به افلاک می‌برد و از محدودیت‌های عقل، به بی‌کرانگی روح ره می‌نماید.

این پست چقدر برایتان مفید بود؟

برای امتیاز دادن، روی یک ستاره کلیک کنید!

میانگین امتیاز: ۰

تا کنون هیچ رأیی ثبت نشده است! اولین نفری باشید که به این مطلب امتیاز می‌دهد.

متأسفیم که این مطلب برای شما مفید نبود!

اجازه دهید این مطلب را بهتر کنیم!

به ما بگویید چگونه می‌توانیم این مطلب را بهتر کنیم؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا